آسمان شوری به دل بر پا نمود
گوهری را در زمین پیدا نمود
عطر پاکش عرش را پر کرده بود
صد صدف را جای صد در کرده بود
چشم ها از دیدن او خیره شد
چهره خورشید هم شرمنده شد
شه چراغی رو به سوی نور داشت
او نگاهی بر کرانی دور داشت
من دلم ا زداغ او شد غم فشان
نو بهارم را فلک کرده خزان
صد ملک از وصل او پروازکرد
شادیش را در فلک آغازکرد
او ز عرش آمد زمین ماوا نبود
جای او افلاک بود اینجا نبود
کرده ,عرش ,فلک ,زمین ,ماوا ,فشاننو ,بهارم را ,فشاننو بهارم ,غم فشاننو ,را فلک ,فلک کرده
درباره این سایت